محل لوگو

نظرسنجی سایت

نظر شما راجع به فروش کتاب الکترونیک چیست؟

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 22
  • بازدید دیروز : 11
  • بازدید کل : 144683

گام به گام: دفاع هندی شاه


گام به گام دفاع هندی شاه، کتابی ایده آل برای آنان که به دنبال درک دفاع هندی شاه می باشند. دفاع هندی شاه یکی از هیجان انگیزترین دفاع های شطرنج بوده و پیوسته مطلوب بازیکنان بلندپرواز و تهاجمی می باشد. در بالاترین سطح این دفاع حربه ی اصلی قهرمانان شطرنج دنیا بابی فیشر و گری کاسپاروف بوده است. در این کتابِ راهنما استاد بزرگ جو گالاگر به سراغ اصول دفاع هندی شاه رفته و اصول کلیدی بسیاری از واریانتهای آن را تشریح کرده است. در اثنای این کتاب نکات، راهنمایی ها، هشدارها و تمرینات متعددی ارایه می شود که منجر به بهبود سطح بازیکنان علاقه مند می شود. استراتژی ها، ایده ها و تاکتیک های مهم برای هر دو طرف نیز به شکلی روشن تشریح می گردد.

  • طراحی مناسب کتاب جهت جذب آسان ایده ها توسط خوانندگان
  • تمرکز بر اصول کلیدی دفاع هندی شاه
  • ایده آل برای بازیکنان علاقه مند به پیشرفت

جو گالاگر استادبزرگ انگلیسی سالیانی است در سوییس ساکن بوده و پیوسته عضو تیم ملی شطرنج سوییس بوده است. کتاب های بیشمار ایشان جایگاه بی نظیری برای وی به عنوان یک نویسنده ی خبره و آگاه دست و پا کرده است. کارهای قبلی ایشان عبارتند از "جادوی میخاییل تال" و "شروع ترومپوفسکی".

 جهت خرید این کتاب به صورت الکترونیک (Ebook) به سایت کتابراه مراجعه بفرمایید. البته لازم است ابتدا اپلیکیشن این سایت را روی گوشی یا کامپیوتر خود نصب کنید. جهت مشاهده و خرید این کتاب روی شکل زیر کلیک کنید. 

گام به گام: دفاع هندی شاه
انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۶

حربه خطرناک در دفاع پیرک: قلعه در حمله آرژانتینی


به عنوان اولین مقاله ترجمه شده با موضوع حربه های خطرناک این مقاله که در رابطه با قلعه آرژانتینی در دفاع پیرک است تقدیم می شود. از لینک زیر می توانید این مقاله را دریافت کنید. 

Shirazchess.ir

حربه خطرناک در دفاع پیرک: قلعه در حمله آرژانتینی
انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

مجوعه مقالات حربه های خطرناک


ايده­ اصلي سري مقالات[1] حربه­ هاي خطرناك ارزيابي شمار زيادي از گشايش­هاي شطرنج با شيوه و ديدگاهي متفاوت است. تمركز بر شاخه­ هايي كه تندوتيز، خلاقانه، گمراه­ كننده و بلندپروازانه بوده و تحليل آنها نيز بسيار لذت­بخش است. شاخه ­هايي كه از نظر تئوري سنگين نباشند و از سوي ديگر به شكل غيرمنصفانه ­اي كنار گذاشته شده­ اند. انگيزه اصلي مطالعه گشايش­ها به اين شيوه، مجهز نمودن خوانندگان به شماري از حربه ­هاي جديد و تسليم ­ناپذير براي سفيد و سياه مي­باشد تا بتوانند گنجينه­ گشايشي مناسبي براي خود دست و پا کرده و يا به اصلاح آن بپردازند. اما لازم است پیش از مطالعه موارد زیر را به دقت در نظر بگیرید.

حربه ­ي خطرناك چيست؟

1- حركاتي كه به وضعيت­هاي بكر و پيچيده­اي منتهي شوند كه در آنها يك بازيكن تهاجمي و خلاق بتواند با تكيه بر پتانسيل پرتنش و تاكتيكيِ موجود، پاداش خود را بگيرد. بديهي است كه چنين حركاتي بايد بسيار جديد بوده و زمينه تحقيق و بررسي زيادي را فراهم نمايند.

بايد خاطرنشان کرد كه گرچه خطوط اصلي تئوريك نيز به وضعيت­هاي پيچيده مي­ انجامند اما به دليل تحليل عميق آنها توسط اساتيد، نمي ­توانند نياز ما را تامين كنند چرا كه بازيكنان در صورت مطالعه آنها آماده مبارزه در اين خطوط هستند، به عبارت ديگر خطوط اصلي تئوريك فاقد عنصر غافلگيري هستند. تاكيد حربه­ هاي خطرناك بر خطوط تئوريك ناشناخته ­اي است كه حريف از همان بدو امر مجبور است مشكلات پديد آمده را بدون تدارک خانگی حل کند.

2- حركات بسيار بلندپروازانه به طوري كه هدف نهايي آنها چيره شدن بر حريف باشد.

اين ويژگي مناسب كساني است كه برتري مختصر تئوريك آنها را راضي نمي­كند و به عنوان بازيكن سفيد تشنه­ ي برتري بزرگ و حتي قاطع هستند كه البته چنين رويكردي مستلزم پذيرش ريسك است و يا بازيكناني كه با مهره ­ي سياه حاضرند جهت كسب ابتكارعمل بهاي آ­ن را بپردازند تا اينكه در انديشه ­ي حفظ تعادل باشند.

3- حركاتي كه پيش از اين به دليل استدلال نادرست و غيرمنصفانه از دريچه­ چشم تئوري ناديده گرفته شده ­اند.

خطوط بي ­اعتبار به ويژه مي­توانند بسيار خطرناك باشند و اين به دليل عنصر روانشناختي است. اينگونه حركات اغلب به دليل يك اصلاحيه­ ي منطقي كنار گذاشته شده­ اند اما چگونه مي­توان اصلاحيه ­اي را كه براي مثال مشتمل بر 15 حركت است و بازيكن چند سال پيش آن را يكبار مطالعه نموده به خاطر آورد؟

4- حركات به ظاهر شوك­ دهنده بطوري كه در تضاد با اصول مدون بازي باشند.

بطورمعمول چنين حركاتي به سرعت مورد بي ­اعتنايي واقع مي­شوند و در نتيجه احتمال ارزيابي منطقي آنها بسيار اندك است حال آنكه مي­توانند بسيار مهيج باشند. بازيكنان گاهي در مواجهه با اين حركات بيش از حد به خود اطمينان مي­كنند و يا اينكه عصباني مي­شوند (چرا كه چنين حركاتي را بي ­احترامي به خود تلقي مي­كنند) و يا در مواردي دچار ترس و اضطراب مي­شوند. بديهي است كه شما بايد شناخت خوبي از حريف داشته و به تناسب چنين شناختي مبادرت به انجام چنين حركاتي نماييد.

خطرناك براي چه كساني؟

تضمين صحت و سلامت تمامي شاخه ­هاي موجود در اين مقاات دشوار و شايد غيرممكن باشد. بايد توجه داشته باشيد كه در برخي مواقع خطر متوجه هر دو بازيكن مي­باشد اما انتظار اين است كه موقعيت حريف شما بيشتر اسير تلاطم حاصل از وضعيت پديد آمده شود چرا كه شما دست كم آشنايي لازم با اين درياي توفاني و مواج را داريد و بهتر مي­توانيد كشتي خود را به سمت ساحل پيروزي هدايت كنيد.

 

[1] این مقالات در واقع از سلسله کتاب های حربه های خطرناک تالیف انتشارات معروف Everyman Chess استخراج شده اند که از بار آموزشی بی نظیری برخوردارند.

مجوعه مقالات حربه های خطرناک
انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۷

آخرین روزهای زندگی بابی فیشر


فردریک فریدل

ترجمه: خلیل حسینی

منبع: سایت Chessbase

11 سال پیش در 17 ژانویه 2008، یکی از بزرگترین شطرنجبازان تاریخ "رابرت جیمز فیشر" درگذشت. وی سه سال آخر عمر خود را در ایسلند سپری نمود که 2 سال آن همراه با یک زندگی راحت و متعادل اما در انتهای سال 2007 همراه با بیماری بود. در این اثنا یک دوست واقعی وظیفه پرستاری وی را بر عهده گرفت. "گاردار سورسن"[1] کسی بود که تا پایان عمر در کنار فیشر ماند و هشت سال پس از درگذشتِ وی، کتابی به رشته تحریر درآورد که مضمون آن شرح دوران آشنایی با فیشر و دوستی میان آنها بود. اکنون با کسب مجوز از ایشان جزییات قابل توجهی از فصل آخر این کتاب برای شما خواننده گرامی ارائه می شود.

مقدمه از فردریک فریدل

18 ژانویه 2008 من مشغول رانندگی به سمت محل برگزاری تورنمنت بزرگ ویک آن زی هلند بودم که زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد. پشت خط "نادیا ویتمن" بود که صفحه اخبار زبان اسپانیایی ما را اجرا می کرد. او گفت: فیشر مرده است و سرویس جهانی بی بی سی در نظر دارد با شما مصاحبه ای انجام دهد. شوکه شدم. قهرمان بزرگ شطرنج دوران کودکی من روز گذشته حوالی ظهر درگذشته بود. برای دریافت بهتر تلفن همراه به شهر بعدی رفتم و حدود یک ساعت با خبرگزاری بریتانیا مصاحبه کردم. پس از پایان مصاحبه، سردبیر شبکه بی بی سی گفت: به نظر می رسد شما بسیار متاثر و افسرده شده اید. بله در واقع همینطور هم بود. دور ششم مسابقات ویک آن زی که در همان روز برگزار می شد به احترام فیشر با یک دقیقه سکوت آغاز شد.

چند سال پیش از مرگ، بابی فیشر در حال برنامه ریزی برای بازگشت به عرصه شطرنج با برگزاری یک مسابقه تصادفی فیشر (960) با قهرمان جهان ویسواناتان آناند بود و در این مورد تصمیم گرفت با من، به عنوان یکی از بنیانگذاران سایت ChessBase و سردبیر صفحه خبری مشورت کند. اما قبل از اینکه او بتواند این کار را انجام دهد، باید کسی را به هامبورگ می فرستاد تا با من ملاقات کند. این فرد گاردار سورسن بود که بهترین و در واقع تنها دوست او در ایسلند بود.

گاردار به هامبورگ آمد و چند روز را در خانه من سپری کرد. فردی تحصیل کرده و آکادمیک که نه فقط به این دلیل که فرستاده فیشر بود بلکه به دلیل رفتار پرجاذبه خود خیلی زود توانست نظر تمام خانواده من را به خود جلب کند و به یک دوست خانوادگی ماندگار تبدیل شود. انسانی شوخ طبع و خوش مشرب که پیوسته داستانهایی برای بازگو کردن داشت.

گاردار سورسن در سال 2015 کتابی به رشته تحریر درآورد که ترجمه آن "جاده نهاییبا بابی فیشر"[2] است. کتابی در مورد جزییات یک رابطه دوستانه صمیمی با کسی که پیوسته افسردگی خود را نفی می کرد. کتابی که با هدف مقابله با رواج اطلاعات نادرست در رابطه با نابغه ی دنیای شطرنج نوشته شد. کتابی در توصیف دوستی با فیشر به عنوان بخشی از خانواده و کسی که سال های آخر عمر خود را تحت مراقبت ایشان بوده است. این کتاب به زبان ایسلندی نوشته شده اما به انگلیسی ترجمه شده است و گزیده ای از آن در ادامه آورده شده است.

در جولای 2004 فیشر توسط اداره مهاجرت ژاپن در فرودگاه بین المللی ناریتا بازداشت شد و مدتی را در حبس گذراند. به دنبال این اتفاق انجمنی با عنوان "کمیته آزادی بابی فیشر" تاسیس شد و بوریس اسپاسکی طی نامه ای ضمن درخواست از جرج دبلیو بوش مبنی بر بخشش و آزادی وی، تقاضای ملاقات با فیشر را داد.

پس از ازدواج فیشر با "میوکو واتایی"،رییس فدراسیون شطرنج ژاپن، وی درخواست خود مبنی بر اقامت در ژاپن را مطرح کرد؛ اما وزارت دادگستری ژاپن درخواست فیشر را رد کرد و دستور اخراج وی را صادر کرد. در انتهای مارس 2005 این دستور در مورد وی به اجرا گذاشته شد و وی درخواست شهروندی ایسلند را به دلایل بشردوستانه ارائه داد. کشوری که به دلیل برگزاری رقابت قهرمانی شطرنج جهان در سال 1972 میان فیشر و اسپاسکی جایی روی نقشه های جهان برای خود دست و پا کرده بود.

پس از ورود به ریکیاویک ایسلند، فیشر زندگی در انزوا را آغاز کرد و از هر گونه پیشنهاد تجاری که توسط فعالین اقتصادی منطقه مطرح می شد اجتناب می ورزید. در ادامه وی به آپارتمانی نقل مکان نمود که گاردار سورسن همراه با همسر و دو فرزندش نیز در یکی از آپارتمانهای آن ساختمان سکونت داشتند. همسری که در آینده پرستار روزگار بیماری فیشر گردید و فرزندانی که رابطه ای بسیار نزدیک با فیشر برقرار کردند. فیشر در این دوران دوست دیگری به نام مگنوس سکولاسون نیز داشت که یک روانپزشک شطرنجباز بود و مباحثی طولانی با وی در موضوعات مختلفی از جمله شطرنج و روانپزشکی داشت. در 17 ژانویه 2008 فیشر در سن 64 سالگی به دلیل نارسایی کلیوی در بیمارستان ملی ایسلند در ریکیاویک از دنیا رفت. وی دچار انسداد مجاری ادرار بود اما جراحی و مداوای دارویی را نپذیرفت. در 21 ژانویه جسد وی در گورستان مسیحی کوچکی در کلیسای لوگاردیلر در اطراف دهکده سلفوس در 60 کیلومتری جنوب ریکیاویک به خاک سپرده شد. مراسمی که به درخواست فیشر تنها با حضور میوکو واتایی، گاردار سورسن و خانواده وی برگزار شد.

در سال 2007 مشکلی جدی در سلامتی فیشر پیدا شد اما وی اصرار داشت که این موضوع بطور کامل مخفی نگه داشته شود و پیشنهاد ملاقات با پزشک را نیز نپذیرفت. در این وضعیت او زمان بیشتری را با خانواده سورسن که دو طبقه پایین تر قرار داشت سپری می نمود. پس از مدتی وضعیت بیماری وی وخیم تر شد و سرانجام قبول کرد که در یک مرکز پزشکی بستری شود. در این اثنا وی پس از اطمینان از اینکه مجبور به مصرف مواد مخدر (داروهای پایه مرفین) برای تسکین درد نخواهد شد اجازه داد تا از وی خون گرفته شود و در صورت نیاز تحت رادیوگرافی قرار گیرد.

فیشر انسانها را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از طبیعت می دانست و طبق قوانین طبیعت انسان نیز به عنوان یکی از موجودات زنده تلقی می شود. وی معتقد بود طبیعت باید به صلح برسد تا بتواند خود را بازتولید کرده و تعادل را به مراتب بهتر از انسانها حفظ کند. او علم پزشکی غربی را غیرطبیعی و افراطی می دانست و معتقد بود که این علم بی هیچ محدودیتی داروهای مضر، جراحی های غیرضروری و آزمایشات مشکوک را به کار می گیرد. نقطه نظراتی که توسط "کوین تردیو" در کتاب بحث برانگیز وی با نام " آنها نمی خواهند شما چیزی راجع به درمان طبیعی بدانید"[3] مطرح شده بود. پرسشی در پشت جلد این کتاب مطرح شده بود: "آیا می دانستید حرفه پزشکی، با مشارکت در صنعت داروسازی، علاقه زیادی به حفظ بیماری شما دارد تا اینکه شما را درمان کند؟"

بابی با انجام آزمایشات سونوگرافی موافقت کرد و این آزمایشات نشان داد که او از نارسایی حاد کلیه رنج می برد. وی مصرف دارو را آغاز کرد، مقدار زیادی آب هویج و انواع توت مصرف کرد و در نهایت وضعیت او تا حدودی بهبود یافت. اما زمانی که راز اقامت وی در کلینیک فاش شد و یک عکاس فروشگاهی را در سالن انتظار بیمارستان راه اندازی کرد، بابی قادر به ادامه مداوا در بیمارستان نبود. او بیشتر از بیماری خود از اینکه اخراجش از بیمارستان می تواند به یک سوژه عکاسی تبدیل شود می ترسید و بنابراین در نوامبر سال 2007، گاردار را متقاعد کرد تا وی را از طریق درب عقب به صورت مخفیانه و بدون اجازه به خانه ببرد.

بازگشت به خانه و آپارتمان و تخت خواب خود، اشتیاقی را در وجود فیشر نمایان ساخته است که قابل کتمان نیست. خانه ای که مجهز به یک قفل دومرحله ای است و امکان فرار از دست خبرنگاران را به راحتی برای وی فراهم می سازد. او می خندد و تلاش می کند این اشتیاق را نیز به ما انتقال دهد. من نیز شاد هستم چرا که به نظر نمی رسد از زمان بستری و بیماری او تصویری گرفته شده باشد؛ موضوعی که به شدت وی را عصبانی و نگران می کند. در حال حاضر او در آپارتمان خود دو طبقه بالاتر از محل سکونت ما ساکن است که محلی امن بوده و هیچ کس نمی تواند او را پیدا کند. بابی اگرچه ضعیف و خسته شده است اما دوره درمان در بیمارستان و بازگشت به خانه او را صمیمانه تر و شاداب تر کرده است. سپاسگزار به دلیل رهایی از درد و رنج چند هفته گذشته و اکنون خوشحال به دلیل تداوم یک زندگی راحت و بی دغدغه...

با شروع زمستان 2007 حال بابی بهتر شده است و کارهای شخصی خود را به تنهایی انجام می­دهد. کارهایی مانند امور بانکی و خصوصی و حتی تماشای فیلم در مکانهای پر تردد مانند سینما. پیشنهاد من به او تماشای فیلمهای گانگستری آمریکایی بود تا به این طریق خاطراتی شیرین از سرزمین مادری و عالم پر جنب و جوش نیویورک در وجود وی زنده شود. پیشنهادی که البته با موافقت وی مواجه شد.

خیلی زود پس از بازگشت به خانه خبری دریافت کردیم مبنی بر این که کتاب جدیدی منتشر شده است به نام 61 بازی به یاد ماندنی که به بازی های فیشر اختصاص داده شده است. این کتاب حاوی 60 بازی است که در کتاب 60 بازی به یاد ماندنی من توسط خود فیشر انتخاب شده و تحلیل شده بود به علاوه یک بازی دیگر که وی در برابر اسپاسکی در سال 1992 انجام داده بود. این خبر به شدت وی را متاثر نموده است به خصوص اینکه این کتاب جعلی با پرچم ایسلند و عکس هایی که برای استفاده شخصی توسط ایسلندی ها گرفته شده بود و با آنها ارتباط برقرار کرده بود، تزئین شده است.

اوایل ماه دسامبر درد پشت بابی در ناحیه کلیه شروع شده است و وی بیشتر روز را در اتاق نشیمن ما، معمولا با لباس حمام ضخیم و پنبه ای پنبه سفید خود می گذراند. ما برای راحتی وی تخت قدیمی فرزند خود را که دیگر قابل استفاده نیست با مبل چرمی اتاق نشیمن تعویض کرده ایم تا بابی بهتر بتواند روی آن قرار بگیرد.

در میان بحث های مربوط به بیماری وی و تلاش برای بهبودی آن که هر دو احساس می کردیم باید گفتگوهای خوبی باشد، او اکنون احساس نیاز به افزایش گفتگوها را با مسائل مرتبط با شطرنج مطرح می­کند. بر خلاف خواسته خود مبنی بر وادار کردن مردم به تفکر (که دلیل اصلی طراحی شطرنج تصادفی یا 960 بود- مترجم)، "شطرنج قدیمی" همیشه در ذهن او بود. هر بار که شطرنج به عنوان مثال در یک فیلم دیده می شود، او مسیر گفتگو را تغییر می دهد یا توجه من را به روش دیگری به آن جلب می کند. او اغلب داستان های بازیکنان شطرنج مربوط به دوران پیش از خود را برای من تعریف می کند. استادانی که هر کدام به شیوه خودشان چیزی برای جذابیت داشتند. اما حالا روس ها دوباره در ذهنش بودند، می گوید رقیبان قدیمی وی را به این باور رسانده اند که کمی فکر کرده اند! مدعی است تمام آن دوستان و حریفانی که وی آنها را شکست داده است از گردونه رقابت خارج شده اند و جای خود را به استادانی به مراتب نیرومندتر و جوان تر داده اند.

طی یکی از بازی های رودررو و هنگامی که من مشغول استفاده از یکی از ایده های خود در سیستم کول در برابر وی بودم از من خواست تا کتاب رومانوفسکی را به او بدهم و سفارش کرد که آن کتاب را مطالعه کنم. سیستم کول گشایشی بود که بابی آن را بسیار فاقد بلندپروازی و جاه طلبی برای سفید می دانست و حتی تلاش من برای استفاده از آن وی را متاثر ساخت. هرچند من یک بار توانستم وی را متقاعد کنم که سفید می تواند در این سیستم وسط بازی خوبی داشته باشد. در برابر این سیستم ضعیف، او وضعیتی را در دفاع هندی وزیر به من نشان داد که در برابر اسمیسلوف در مسابقات قهرمانی اتحاد جماهیر شوروی 1947 بازی شده بود (اسمیسلوف- ماکوگونوف، لنینگراد 1947- مترجم). این بازی در کتاب بی نظیر رومانوفسکی آمده است. هدف بابی از نشان دادن آن بازی اطمینان یافتن از بازی بهتری بود که سیاه می توانست در برابر سفید برای خود دست و پا کند.

وقتی من احساس کردم که زمان زیادی را برای بررسی این موضوع صرف کرده ایم و تمایل بی پایان بابی را برای ادامه بحث دیدم، ناگهان متوجه شدم که در این زمینه شاید او تمایلی به اعتراف به ناکارآمدی گزینه های خود ندارد و اصرار من نیز بی نتیجه است، اگرچه بابی سطح شطرنج من را بهتر از هر کسی می دانست. او گاهی اوقات بسیار خوشحال می شد که من بخواهم مهارت های خود را ارتقا دهم اما به نظر می رسید کاملا فراموش کرده است که درک من از موضوع بسیار کمتر از اوست. به هر حل او زمانی قهرمان شطرنج جهان بود.

میوکو (همسر ژاپنی فیشر) در ماه دسامبر به ایسلند آمد و تقریبا دو هفته ماند. در طول این مدت او تمام تلاش خود را برای ساختن یک زندگی آسان تر برای همسر خود به کار گرفت. از خریدهای معمولی گرفته تا پخت و پز بهترین غذاهای ژاپنی. پزشک اورولوژیست بابی نیز بطور دوره ای از من جویای احوال وی می شد تا اطلاع درستی از سلامت بیمار خود داشته باشد. در ابتدا من این موضوع را به عنوان یک رفتار ساده پزشکی می دانستم اما در ادامه متوجه شدم که این درخواست به اصرار پزشکان دیگری صورت می گیرد که می خواهند از آخرین وضعیت بابی به دلایل اخلاقی و علمی آگاه باشند.

سه روز قبل از کریسمس 2008 میوکو ایسلند را ترک کرد. در زمان حضور او بیماری و درد بابی رو به وخامت گذاشت. درد او افزایش یافته است و دچار زخم بستر شدید نیز شده است که همسرم کریستین سعی کرد با دقت آن را تمیز کند و از بین ببرد. با وجود شکایت از بیماری و ضعف بدنی، بابی می خواست با همسرم به خرید کریسمس بپردازد. اگرچه کریستین پیشنهاد کرد که اجازه دهد خریدهای او را انجام دهد اما او قبول نکرد و اصرار دارد که خودش نیز در این کار همکاری کند.

در فروشگاه بود که بابی متوجه شد نمی تواند تعادل خود را حفظ کند و مجبور شد به کالسکه خرید تکیه کند. به همین دلیل بعد از چند دقیقه بر روی نیمکت خارج از فروشگاه نشست و منتظر شد تا کریستین به وی ملحق شود. در این اثنا پیرمرد ناشناسی تا زمانی که کریستین به آنها ملحق شود مراقب بابی بود و پس از آمدن کریستین به بابی کمک کرد تا خود را به ماشین برساند.

پس از ناامیدی از خرید کریسمس، این جشن سنت تورلاک بود که موجب شد اندکی روحیه رفته بابی بازگردد. به خصوص که من با آموزشهایی که از مادرم در مورد جشن سنت تورلاک دیده بودم او را به صرف غذاهای خوشمزه مانند شاه ماهی، ویفر نعناع سرخ شده، چیپس قرمز و پای دودی بره با سیب زمینی و سالاد سیب دعوت کردم. اگرچه اشتهای او محدود بود اما بابی از این پیشنهاد قدردانی کرد. در سومین کریسمس حضور او در ایسلند، ما سرانجام متوجه شدیم که او به دلیل تعطیلات پیش رو و نیاز به مراقبت بیشتر از انتظار، دچار ناراحتی و نگرانی است.

بابی می خواست در شب کریسمس ما را به یک شام بوقلمون دعوت کند و این پیشنهاد را با شادمانی با ما در میان گذاشت اما خیلی زود دچار این احساس ناخوشایند شد که تمایلی به خوردن ندارد و نیازمند استراحت است.

ما شام خوردیم و مشغول خوردن قهوه و بستنی خانگی بودیم که بابی وارد آپارتمان شد. ردای کتانی سفید خود را پوشیده بود و از سردی هوا می گفت. روی نزدیکترین صندلی به درخت کریسمس نشست اما خیلی زود تصمیم گرفت تا روی تخت استراحت کند. در این حین رفتارهایی از وی سر زد که ما فکر کردیم تب دارد اما او قبول نکرد. می گفت فقط خسته است خیلی خسته و تحمل این شرایط برایش سخت است...

سرنوشت

صبح روز کریسمس شهر آرام و هوا به شدت برفی بود، طوری که خودروهای عبوری به سختی می توانستند حرکت کنند. اگرچه ساعاتی از روز گذشته بود اما هوا همچنان تاریک بود. من تازه از خواب بیدار شده و هنوز در تخت خود بودم که از روی صفحه تلفن همراهم متوجه شدم بابی با من تماس گرفته است. با شناختی که از او داشتم و می دانستم بی دلیل در این زمان از روز تماس نمی گیرد، حدس زدم که اتفاقی افتاده است.

بابی در اتاق تاریک خود خوابیده بود و با صدای ضعیف از دردِ سختی می گفت که مانع خوابیدنش شده بود. درد عجیبی که در تمام شب گذشته وی را آزار داده و طاقت آن برای وی ناممکن شده بود. در ادامه نیز با نگرانی و اندوه گفت: "من نمی دانم چرا این اتفاق برای من می افتد."

من چراغ خواب کنار تخت وی را روشن کردم و سعی کردم لبه تخت بنشینم. اما زمانی که خواستم روی زمین بنشینم دستم را محکم در دست خود گرفت و فشرد. به نظر می رسید این همان اتفاقی بود که در تابستان گذشته نیز دچار شده بود پس لازم دیدم با پزشک تماس بگیرم و می بایست ابتدا از بابی اجازه می گرفتم.

در عرض چند لحظه، ایریکور (پزشک بابی) وارد شد. مشخص بود که از شکایت های بیمار خود تعجبی نکرده است و این وضعیت برای وی قابل پیش بینی بوده است. او می دانست که بابی به هر حال به زودی به این درد دچار خواهد شد و وقتی مشخص شد که بابی به هیچ وجه رضایت به بازگشت به بیمارستان ندارد، تعدادی بسته های حاوی مسکن قوی را تحویل ما داد. بسته ها دارای دوزهای مختلفی بودند و می بایست مطابق با دستورالعمل های مورد نظر مصرف می شدند. ما فقط باید دقت می کردیم که دوز مصرف داروها را به سرعت افزایش ندهیم.

به محض استفاده از اولین دارو به نظر رسید که بار سنگینی از دوش بابی برداشته شده است. اما با وجود آرامشی که بدست آمد در مورد استفاده از واژه "بیمارستانی[4]" در رابطه با داروهای ضد درد، نگران بود. بنابراین نگاهی به من انداخت و از من پرسید: "آیا فکر میکنی من مبتلا به سرطان هستم؟"

من سعی کردم این نگرانی را از وی دور کنم و گفتم مطابق با سیستم مراقبت بهداشتی، فرض بر این است که افرادی مانند او که به شدت بیمار هستند می بایست در بیمارستان تحت نظارت پزشکان باقی بمانند اما از آنجا که او نمیخواهد در بیمارستان بستری شود، گزینه های دیگری وجود دارد که برای افرادی که در خانه بستری هستند، استفاده می شود.

من با اطلاعات پزشکی خود تلاش کردم وی را متقاعد کنم که نباید به مرگ فکر کند چرا که در این زمان، بین کریسمس و سال نو، هیچ نمی خواستم به موضوع نگران کننده ای بپردازم. بنابراین در پی اصرار من، او صادقانه پذیرفت تا بیش از این به این موضوع نپردازد. طی این بحث بارها مجبور شدم به او افتخارات درخشانی را یادآوری کنم که برای هر انسانی مایه نشاط و امیدواری است.

بابی با من در مورد مادرش صحبت کرد و این که برای وی بسیار دردآور است که طی این سالها حتی یک عکس نیز از ایشان دریافت نکرده است. این موضوع من را بسیار ترغیب کرد تا خیلی زود با شوهر خواهر وی "راسل تارگ" تماس بگیرم. طی این تماس تلفنی به راسل توضیح دادم که بابی به یک بیماری جدی مبتلا شده است و صرفنظر از دلگیری های بابی نسبت به خواهرزاده های خود مربوط به امور دارایی و ارثی، نیاز امروز او فراتر از مراقبت از کالاهای دنیوی است و توضیح دادم که غمگینی او بیشتر به این دلیل است که هیچ عکسی از مادر و خواهرش ندارد. تارگ به درخواست من پاسخ داد و بلافاصله چندین عکس را جمع آوری کرد و چند روز بعد برای من فرستاد.

زمستان تاریک

در پایان ماه دسامبر، میوکو به ایسلند آمد و مهمترین وظیفه وی پرستاری شبانه روزی از بابی بود. هرچند وضعیت او به تدریج بدتر شد، اما من امیدوار بودم مشابه زمانی که وی در بیمارستان بستری بود، این دردها کاهش یابد. در این میان میوکو درخواست کرد تا زمینه بازگشت امن بابی به ژاپن را پیگیری کنیم. اما من با اشاره به مراقبت و دوره درمانی که طی این مدت از بابی به عمل آمده بود و امید به تکمیل درمان، وی را قانع کردم که در حال حاضر از این موضوع صرفنظر کند. با در نظر گرفتن این توضیحات، او امیدوارانه کشور را ترک کرد.

یکشنبه 13 ژانویه، بابی یکبار دیگر احساس درد وحشتناکی داشت و تصور اینکه برای دومین بار مجبور شود به بیمارستان مراجعه کند وی را آزار می داد. بنابراین تنها گزینه ما دعوت از کسی بود که برای هر دوی ما قابل اعتماد بود. دکتر مگنوس سکولاسون بی درنگ درخواست ما را با مهربانی پاسخ داد و در کمترین زمان ممکن خود را به ما رساند. بابی خوشحال شد که او را بعد از یک مدت طولانی از زمان آخرین ملاقاتشان در بیمارستان، ملاقات می کرد. مگنوس اسناد و مدارک پزشکی لازم را همراه با خود آورده بود، اما به زودی کشف کرد که کار با این بیمار که به بیماری خود زیاد اهمیتی نمی دهد چندان آسان نیست. در همین شب بود که بابی به مگنوس اعتراف کرد از شنیدن اخبار مرتبط با خود نگران می شود و می گفت که نمی تواند رنجی مانند تماس با انسان ها را تحمل کند. اما این آزار دردناک در روز بعد نیز ادامه یافت. در حقیقت، زندگی او تنها با یک گزینه امکان ادامه داشت و انتقال این بیمار بدحال به بیمارستان بود.

از آنجا که داروهای مسکن پیامدهای ذهنی منفی برای بابی داشتند از مصرف آنها بیزار بود. در یک مورد، زمانی که به من اجازه داد تا از یکی از داروهای قوی تر استفاده کنم برای من مایه خشنودی بود که به موقع از داروهای خود استفاده می کند. بابی درگیر مبارزه با یک عفونت داخلی بود و بطور معمول تب داشت اما با توجه به اعتقاد به تعادل موجود در طبیعت برای زندگی - عقیده ای که برای ما نیز مبهم بود- استفاده از آنتی بیوتیک را نمی پذیرفت. اما در نهایت و برای خلاصی از این درد طاقت فرسا طی یک توافق اخلاقی با دکتر، موافقت کرد که یک بطری از آنتی بیوتیک ها در اختیار من قرار گیرد تا او در این مورد ذهنیت خود را تغییر دهد.

بابی بسیار ضعیف و خسته شده بود طوری که به سختی قادر به ایستادن بود. از من می پرسید: "آیا فکر می کنید من در حال مردن هستم؟" و من که باور نمی کردم وی مشغول دست و پنجه نرم کردن با مرگ باشد، سعی می کردم با پاسخ خود روحیه او را تقویت کنم. هرچند او می خواست برای بدترین پیشامد، من را به آنچه که در مورد مراسم خاکسپاری در نظر داشت یادآوری کند. یک مراسم بسیار آرام و دور از مردم و دوربین های عکاسی. سپس پرسش خود را تکرار می کرد که آیا من فکر کردم او در حال مرگ است و من همچنان به او می گفتم که فکر نمی کنم او در حال مرگ باشد.

وضعیت او آن چنان مهیب و ترسناک شد که ما را مجبور ساخت تا یکبار دیگر از پزشک بیمارستان دکتر ایرکور درخواست ملاقات کنیم. این مرتبه وضعیت آنچنان وخیم بود که دکتر تلاش کرد تا بابی را متقاعد کند اجازه دهد او را به بیمارستان بازگرداند زیرا این مراقبت سرپایی، مدت ها از هر لحاظ بی نتیجه شده بود. اکنون بهترین زمانی بود که می شد بابی را از هر گونه نگرانی بابت اقامت در بیمارستان قانع نمود. هرچند که در حقیقت آنچه که اکنون وی را آزار می داد مربوط به چیز دیگری بود. در حال حاضر ترس بابی به علت چیزی بیشتر از خود بیمارستان بود.

در فضایی حساس و شکننده همگی سعی داشتند به یک اتفاق نظر مشترک برسند. در نهایت بابی با ابراز ناراحتی، بلند شد و از ما خواست تا در پوشیدن لباس، شلوار جین و ژاکت پنبه آبی به او کمک کنیم. در همین حال ایرکور رفت و صندلی چرخدار را برداشت. بابی حاضر نشد سوار آمبولانس شود و ما مجبور شدیم وی را با خودروی شخصی به بیمارستان انتقال دهیم. در این مسیر ما توانستیم برف سفیدی که شهر را پوشانده بود و در خورشید بعد از ظهر خودنمایی می کرد مشاهده کنیم. من در مورد آب و هوای زمستانی زیبایی که معمولا بابی را هیجان زده می کرد صحبت کردم و او نیز همانطور که با دلتنگی به جاده خیره شده بود به علامتِ تایید، سر خود را تکان می داد.

برای اینکه بتوانیم به طور مستقیم به زیرزمین بیمارستان راه پیدا کنیم، مطابق با مسیر ورود آمبولانس ها ترتیبی صورت گرفته بود. از آنجا ما بابی را با صندلی چرخدار به طبقه سوم بردیم، جایی که بخش اورولوژی قرار داشت. از آنجا بطور مستقیم به یک اتاق خصوصی رفتیم که برای ما رزرو شده بود. در حالیکه بابی سعی داشت بردباری خود را حفظ کند، پزشکان و دیگر کارکنان پیوسته در حال رفت و آمد بودند و دانستن اینکه هر یک از این افراد چه وظیفه ای دارند بسیار دشوار بود. اما برخورد افراد دوستانه به نظر می رسید.

بابی برای یکبار دیگر پرسید: "آیا به نظر می آید که من می میرم؟" و من امیدوارانه به چشمان او خیره شدم.

باساروف یکی از پزشکان جوان بیمارستان که وظیفه رسیدگی به بابی را داشت پاسخ داد: من نگران هستم و نمی توانم در مورد این مساله زیاد دقیق اظهار نظر کنم. بابی ادامه داد: فکر میکنی من در حال مرگ هستم؟ باساروف پاسخ داد: "خوب این همان چیزی است که مشکل اصلی ماست و در مورد این موضوع، من نمی توانم با تو صادقانه صحبت کنم.

"همین کافی است!" من با زبان ایسلندی این جمله را گفتم و همه ی تلاشم این بود که مکالمه مان را حول موضوع علم و پایان بخشیدن به نواقص موجود در دنیای پزشکی محدود کنم. اگرچه سعی کردم به گونه ای صحبت کنم که بابی فکر نکند حرفش را قطع کرده ام، اما می توانستم احساس کنم او بسیار آگاه است که مداخله من باعث شده دیگر صحبتی از مرگ نکند؛ و به نظر می رسید به همین خاطر از من سپاسگزار است.

اندکی بعد او دستهایش را در دستانم گذاشت و از من خواست تا از چشمانش آنچه در یاد و خاطرات مشترک مان وجود داشت به یاد بیاورم. درخواستی که موجب شد برای لحظاتی فراموش کنم که او به راستی در حال مرگ است. در حالی که دستش را در دستانم نگه داشته بودم، تلاش می کردم با او در مورد انرژی و نشاطی که همچنان در چشمان قهوه ای رنگش موج می زد، صحبت کنم.

آن چهارشنبه هم گذشت و بابی سرانجام کمی آرامش گرفت. مردی جوان و آرام که متوجه شدم دانشجوی روانشناسی است خواسته بود با بابی صحبتی کند. همانطور که اغلب پیش از آن نیز اتفاق افتاده بود بابی گفتگو با جوانان روشن فکر را دوست داشت به شرط آن که از صداقت و دوستی آنها اطمینان حاصل می کرد. این بار نیز وقتی از ارتباط دوستانه بابی و آن دانشجوی روانشناسی مطمئن شدم،کم کم خودم را کنار کشیدم؛ خسته از یک روز طولانی و عاطفی، تصمیم گرفتم به خانه برگردم. حالا من می توانستم با این فکر که بابی خوب و سالم است کمی بخوابم.

طلب بخشایش

ابتدای صبح روز پنج شنبه، 17 ژانویه، اولین کاری که کردم تماس با بیمارستان بود تا از حال بابی مطلع شوم؛ پرستار گفت به دلیل کمردردی که شب قبل داشته به او داروی مسکن داده اند، حالا کمی آرام گرفته و خواب است. او تمام شب از درد، سروصدای زیادی کرده که باعث ایجاد اختلال در محیط بیمارستان شده بود. من به پرستار گفتم از این موضوع متاسفم و پرستار تاکید کرد که بابی نمی تواند داروهای مسکن قوی با دوز بالا را تحمل کند، این چیزی بود كه كارمندان شیفت شب قبل به او اطلاع داده بودند. من به پرستار گفتم وقتی که بابی در خانه بوده تنفسش چنان سخت شده که به نظر می رسیده در آستانه مرگ قرار دارد. به پرستار گفتم کمی بعد از ناهار به بیمارستان خواهم آمد.

سر میز صبحانه، توگا از رویای شادمانی و سلامتی بابی سخن می گفت. من نیز به سختی این جزییات را به یاد می آوردم که پیش از این در رویا هایم بابی را دیده بودم، اما او را دقیقا همان طور در رویایم می دیدم، سالم و شاد در طبیعت سبز خداوند. این تصویر خاص و رویایی از بابی در طبیعت، خوشحال و سالم، تنها چیزیست که در یاد و خاطرمان می ماند.

سازمان معلولان از من خواسته بودند به عنوان سخنگوی آنان در یک برنامه ی رسانه ای شرکت کنم. تا ظهر مجبور شدم آنجا باشم. هنوز در دفتر سازمان معلولان بودم که تلفنم را چک کردم و دیدم که اریکور چند بار سعی داشته با من تماس بگیرد به همین دلیل تصمیم گرفتم با وی تماس بگیرم.

ایرکور گفت: متاسفانه بابی فوت کرده است و در حال حاضر پرستاران مشغول پوشاندن و بسته بندی کردن بابی هستند و تا زمانی که ما به بیمارستان برسیم کارشان تمام می شود.

در بیمارستان، به کریستین، توگو و من گفتند که صبح بابی به حمام گرم رفته و ما می دانستیم این یکی از بهترین چیزهایی است که می توانست برای او اتفاق بیفتد. پس از آن او با حمایت پرستاران به تخت خود بازگشته و پزشک معالج یک آرامبخش قوی برایش تجویز کرده بود. بعد از آن او به تدریج آگاهی خود را از دست داده و فوت کرده بود.

من چیزی نگفتم، هیچ چیز برای گفتن وجود نداشت. با وجود آن که من در مورد دردهایش به آنها گفته بودم، اما بیشترین چیزی که مرا آزار می داد این بود که در زمان فوتش کنارش نبودم. اما بعد فکر کردم که شاید حضور من باعث حواس پرتی می شد و شاید رنج و درد وحشتناکش طولانی تر می شد. با این حال، اکنون احساس می کردم که به او خیانت کرده ام، چون او را به بیمارستان فرستاده بودم، جایی که او نمی خواست برود. اما دیگر کاری نمی توان کرد چیزی نمی شود گفت.

در صورت بابی و در آن چشمان بسته شده در بستر مرگ، آرامش وجود داشت. در تختخوابش یک پارچه سفید، یک شمع و عهد جدید بود. کشیش جامعه کاتولیک، پدر یعقوب رولان، به ما ملحق شده بود و ما را به خواندن نماز دعوت کرد.

کارکنان بیمارستان بابی را در یک پوشش سفید پوشانده و در تابوت فولادی خاکستری رنگ قرار دادند. کریستین، دخترم و من تابوت را تا زیرزمین همراهی کردیم؛ کارکنان بیمارستان تابوت را داخل ماشینی در زیرزمین قرار دادند. دور شدن ماشین حامل جسد بابی و خروج از بیمارستان منظره ای سرد و غمگین بود. تصویری که به آسانی از ذهن من پاک نخواهد شد...

 

[1]Gardar Sverrison

[2]Yfir farinn veg með Bobby Fischer:The Final Road with Bobby Fischer

[3]Natural Cures They Don’t Want You To Know About

[4]hospice

 

 

آخرین روزهای زندگی بابی فیشر
انتشار : ۹ بهمن ۱۳۹۷

پرورش هنر تمركز با تمرینات كاربردی


مقاله ای را که در ادامه می خوانید در واقع بخش هایی از کتابی است با عنوان "Power of Concentration" که در حدود دهه 1930 میلادی در آمریکا توسط آقای "ویلیام واکر اتکینسون" (با نام مستعار مندرج روی جلد کتاب) نوشته شده است. نویسنده ای که در آن دوران با راه اندازی جنبشی با نام "اندیشه نو" به دنبال هدفی بود که رویکرد اصلی آن شناخت دقیق تر ذهن و نیروهای ناشناخته آن بود. البته شاید برای آشنایی با این مفاهیم بهتر باشد به منابع جدیدتری روی آورد اما در این کتاب مفاهیم به شکلی بیان شده اند که شاید هیچگاه کهنه و از کار افتاده نخواهند شد. به هر حال ضمن آرزوی ثمربخش بودن این مقاله، پیشنهاد می کنم در صورت امکان برای آشنایی بیشتر با نویسنده و داستان زندگی وی اندکی تلاش کنید! از لینک زیر می توانید این مقاله را دانلود کنید. 

Shirazchess.ir

پرورش هنر تمركز با تمرینات كاربردی
انتشار : ۲۸ دی ۱۳۹۷

سیستم لندن


سیستم لندن به چیدمان گشایشی گفته می شود که شکل کامل آن پس از سلسله حرکات زیر پدید می آید:

1.d4 -- 2.Bf4 -- 3.e3 -- 4.Nd2 -- 5.Bd3 -- 6.Ngf3 -- 7.c3

در این سیستم تاکید سفید بر گسترش آرام و منطقی نیروهاست و آنچه از اهمیت ویژه ای برخوردار است ایده ها و طرح های منطقی است تا دانش تئوریک محض که متکی بر حافظه است. به همین دلیل بازیکنی که تجربه بیشتری در این ساختار داشته باشد از احتمال پیروزی بیشتری نیز برخوردار است.

این مقاله که با هدف معرفی کلی این سیستم تهیه شده است از کتاب Win With the London System استخراج شده است. همراه با این فایل بازیهای های این مقاله با فرمت PGN نیز ارائه می شود. از لینک زیر می توانید این مقاله را در 16 صفحه دانلود کنید. 

Shirazchess.ir

سیستم لندن
انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۷

معرفی کتاب هنر طرح ریزی در شطرنج


تفاوت میان یک استادبزرگ و یک شطرنجباز معمولی فقط قدرت محاسبه نیست، بلکه وانایی خلق یک طرح است که دستیابی به نتایج آن در ادامه میسر می گردد. استادبزرگ نیل مک دونالد با نگاهی موشکافانه به بیش از 40 بازی آموزنده انجام شده در 30 سال گذشته با جزییات کامل، تحلیلی عمیق از مفهوم استراتژی ماورای هر حرکت را ارائه داده است که همراه با نمایش چگونگی زمینه سازی و اجرای طرح می باشد. با این رویکرد خواننده به شکلی کامل در جریان فرآیند تهیه و اجرای طرح توسط استادبزرگان شطرنج قرار می گیرد.

استاد بزرگ نیل مک دونالد بازیکنی ورزیده و با تجربه در عرصه بین المللی است که موفقیت های مختلفی نیز در این حوزه به دست آورده است. ایشان مربی زبده ای هستند که تعدادی از بهترین شطرنج بازان انگلستان را آموزش داده است. ایشان یکی از مولفین و نویسندگان باسابقه در حوزه شطرنج هستند که چندین کتاب ماندگار نیز به نام خود تالیف کرده اند.

در حال حاضر می توانید این کتاب را صورت PDF از فروشگاه اینترنتی کتابراه خریداری نمایید. 

 

 

 

 

معرفی کتاب هنر طرح ریزی در شطرنج
انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۷

معرفی کتاب مهارت در استراتژی شطرنج (جلد اول)


دانش از مطالعه و مهارت از تمرين به دست مي آيد.

استادبزرگ "يوهان هلستن" معتقد است كسب مهارت در استراتژي شطرنج - درست شبيه به تاكتيك در شطرنج – نيازمند تمرين، تمرين و باز هم تمرين است!

اين كتاب بي­نظير را مي­توان نتيجه چندين سال كار تمام وقت مولف در حوزه­ مربي­گري شطرنج دانست كه با هدف تدوين يك برنامه آموزشي هدفمند، جهت بهبود تفكر استراتژيك، طراحي شده است. در اين كتاب با تمركز بر بسياري از موضوعات كليدي، اصول اساسيبازي استراتژيك آموزش داده مي­شود. علاوه بر مثالهاي موجود در كتاب، تمريناتي نيز وجود دارد كه با دقت هرچه تمام­تر انتخاب شده­ اند و به خواننده كمك مي­كنند ضمن ارزيابي ميزان پيشرفت خود، دانش خود را نيز در بوته­ آزمايش قرار دهد. به اين ترتيب چنين دوره آموزشي را مي­توان گزينه ­اي ايده­ آل براي پيشرفت بازيكنان در هر سطحي تلقي نمود. اين كتاب در اصل براي شطرنج­ آموزان تدوين گرديده است و به همين دليل مربيان محترم شطرنج مي­توانند از آن به عنوان يك منبع غني آموزشي استفاده نمايند.

  • يك دوره آموزشي ضروري جهت درك استراتژي در شطرنج
  • كتابي مشتمل بر سفارشات اساتيد و متخصصان شطرنج
  • همراه با تمرينات آموزشي و كاربردي متناسب با هر درس

استادبزرگ يوهان هلستن، قهرمان سابق كشور سوئد و صاحب مدال طلاي مسابقات قهرماني تيمي اروپا هستند. ايشان يكي از مربيان نامدار هستند كه در كسوت نويسندگي نيز از خود آثار ماندگار و ارزشمندي به جاي گذاشته ­اند.

با توجه به حجم زیاد، این کتاب در دو جلد ارائه می گردد. جلد اول این کتاب 216 صفحه با کیفتی مطلوب آماده ارائه به شما علاقه مندان می باشد. از لینک زیر می توانید مشخصات کتاب اصلی را مشاهده بفرمایید. 

Mastering Chess Strategy

 

 از لینک زیر نیز می توانید از فروشگاه کتاب الکترونیک کتابراه این کتاب را خریداری کنید. 

معرفی کتاب مهارت در استراتژی شطرنج (جلد اول)
انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۷

معرفی کتاب مهارت در استراتژی شطرنج (جلد دوم)


دانش از مطالعه و مهارت از تمرين به دست مي آيد.

استادبزرگ "يوهان هلستن" معتقد است كسب مهارت در استراتژي شطرنج - درست شبيه به تاكتيك در شطرنج – نيازمند تمرين، تمرين و باز هم تمرين است!

اين كتاب بي­نظير را مي­توان نتيجه چندين سال كار تمام وقت مولف در حوزه­ مربي­گري شطرنج دانست كه با هدف تدوين يك برنامه آموزشي هدفمند، جهت بهبود تفكر استراتژيك، طراحي شده است. در اين كتاب با تمركز بر بسياري از موضوعات كليدي، اصول اساسي بازي استراتژيك آموزش داده مي­شود. علاوه بر مثالهاي موجود در كتاب، تمريناتي نيز وجود دارد كه با دقت هرچه تمام­تر انتخاب شده­ اند و به خواننده كمك مي­كنند ضمن ارزيابي ميزان پيشرفت خود، دانش خود را نيز در بوته آزمايش قرار دهد. به اين ترتيب چنين دوره آموزشي را مي­توان گزينه ­اي ايده­ آل براي پيشرفت بازيكنان در هر سطحي تلقي نمود. اين كتاب در اصل براي شطرنج­ آموزان تدوين گرديده است و به همين دليل مربيان محترم شطرنج مي­توانند از آن به عنوان يك منبع غني آموزشي استفاده نمايند.

  • يك دوره آموزشي ضروري جهت درك استراتژي در شطرنج
  • كتابي مشتمل بر سفارشات اساتيد و متخصصان شطرنج
  • همراه با تمرينات آموزشي و كاربردي متناسب با هر درس

استادبزرگ يوهان هلستن، قهرمان سابق كشور سوئد و صاحب مدال طلاي مسابقات قهرماني تيمي اروپا هستند. ايشان يكي از مربيان نامدار هستند كه در كسوت نويسندگي نيز از خود آثار ماندگار و ارزشمندي به جاي گذاشته­ اند.

جلد دوم این کتاب در 320 صفحه با کیفیتی مطلوب اماده ارائه به شما علاقه مندان می باشد. از لینک زیر می توانید مشخصات کتاب اصلی را مشاهده بفرمایید.

Mastering Chess Strategy

 

 

معرفی کتاب مهارت در استراتژی شطرنج (جلد دوم)
انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۷

معرفی کتاب آزمونهای استراتژی در شطرنج (چاپ دوم)


اين كتاب طيف وسيعي از علاقه ­مندان به شطرنج را آموزش مي­دهد. اگر به دنبال بهبود جايگاه شطرنجي خود هستيد از نكته­ هاي آموزشی اين كتاب بهره­ برداري كنيد. حتي اگر تنها با حركات مهره ­ها آشنايي داريد و به دنبال كتابي هستيد كه هر چه سريعتر شما را با مفاهيم آموزشي و تخصصي شطرنج آشنا سازد، مي­توانيد از اين كتاب استفاده كنيد. 720 آزمون در اين كتاب وجود دارد كه هر كدام نيازمند يك پاسخ استراتژيك است. هر پاسخِ درستِ شما نيز حاوي يك پيام آموزشي است... 

Shirazchess.ir

در صورت تمایل می توانید این کتاب را از فروشگاه اینترنتی دیجی کالا خرید کنید.

 

معرفی کتاب آزمونهای استراتژی در شطرنج (چاپ دوم)
انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۷

توصیه های مگنوس کارلسن به شطرنجبازان


مگنوس کارلسن و جایگاه وی در شطرنج حال حاضر جهان، نیازی به معرفی ندارد اما آشنایی با نقطه نظرات ایشان در این حوزه و اطلاع از مبانی علمی که وی را به این جایگاه رسانده است، می تواند تاثیر شگرفی بر عملکرد شطرنجبازان مشتاق بگذارد. به ویژه اگر این مبانی مورد موشکافی عمیق و تحلیل و بررسی قرار گیرد. این مقاله که از یکی از مصاحبه های کارلسن استخراج گردیده است به علاقه مندان کمک می کند تا دانش شطرنجی خود را با دانش قهرمان جهان مقایسه کرده و در صورت نیاز آن را اصلاح نمایند.

1- شما می توانید از هر بازی درس های مهمی فرا بگیرید. به همین دلیل نیز سعی کنید با بازیکنان مختلف و قدرتمند و در سطوح و محدوده های زمانی متفاوت (بلیتس، نیمه سریع و فکری) بازی کنید.

2- سعی کنید با استفاده از نرم افزار ماگنوس، آن را شکست دهید.

3- هر از چندی از شطرنج فاصله بگیرید و به پرورش جسم و ذهن خود بپردازید.

4- بار دیگر بر استفاده از نرم افزار ماگنوس تاکید می کنم. چرا که از نقطه نظر من مهمترین آنها می باشد و سعی کنید از شطرنج لذت ببرید.

5- افق دید خود را با استفاده از گشایش های مختلف توسعه دهید تا به این وسیله موجب افزایش درک خود از شطرنج شوید.

6- تلاش کنید با حل کردن مسایل و معماهای فکری، موجب افزایش مهارت های خود در امر حل مساله شوید.

7- به خواب خود اهمیت دهید. من از دوران بچه گی تا بزرگسالی عادت کرده ام روزی 9 ساعت بخوابم.

8- به تغذیه خود و آنچه که می خورید و می آشامید اهمیت دهید. نوشیدنی مورد علاقه من آب و آب پرتقال است.

9- با مشاهده بازی های دیگران نکات ارزشمندی را می توانید بیاموزید. من چند فیلم را در نرم افزار مگنوس گذاشته ام که می توانید از آنها یاد بگیرید.

10- مهره و صفحه را بچینید و با خود بازی کنید. این عمل موجب بهبود بازی شما می شود.

11-به مطالعه بازی اساتید گذشته بپردازید و سعی کنید از تکنیک هایی که توسط آنها بکار گرفته شده است در بازی های خود استفاده کنید.

12- تا انتهای بازی به جنگیدن ادامه دهید و هرگز زود تسلیم نشوید. یا برای پیروزی بجنگید یا برای تساوی.

13- شطرنج نیازمند تمرین است از این نکته غافل نشوید.

در انتهای مصاحبه، خبرنگار با زیرکی و به قصد آگاهی از این نکته که آیا کارلسن این 13 نکته را تنها برای مصاحبه آماده کرده است یا آنها را سرلوحه خود نیز قرار می دهد، از وی می پرسد نکته شماره 10 چه بود؟ و کارلسن بیدرنگ پاسخ می دهد: مهره و صفحه را بچینید و با خود بازی کنید!

 

توصیه های مگنوس کارلسن به شطرنجبازان
انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۷

چگونه در برابر 1.e4 بازی کنم؟


یافتن یک شروع خوب برای بازی در برابر 1.e4 کار چندان آسانی نیست؛ به ویژه اگر شما هم مانند بسیاری از علاقه مندان، از زمان بی پایان برای فراگیری آخرین دستاوردهای تئوریک برخوردار نیستید. اگر به دنبال استفاده از گشایشهای متداول بازار یا به اصطلاح مدِ روز هستید، برای موفقیت در این عرصه پیوسته باید دانش خود را با تئوری مدرن گشایشی انطباق دهید.

اما این کتاب به شما یک راه حل عملی ارایه می دهد. نویسنده این کتاب گشایش مورد علاقه خود، دفاع بسیار پرطرفدار و محبوب فرانسه را پیشنهاد می دهد. با این توضیح که فهرست گشایشی در نظر گرفته شده در این کتاب نیازمند کمترین مقدار حفظ حرکات است. خطوطی که نویسنده انتخاب کرده است گزینه های آسان برای یادگیری و قابل استفاده در بازی هستند. گزینه ­هایی کامل برای کسانی که تمایلی به اسارت در زندان تئوری گشایش ها ندارند. البته در این کتاب نکاتی نیز برای بازیکنان باتجربه وجود دارد که نویسنده به عنوان ابزارهایی برای ضدحمله در برابر 3.Nc3 و 3.Nd2 ارائه کرده است.

  • یک دفاع محکم برای یادگیری در برابر e4.1
  • ارائه راه حل برای تمام گزینه های انتخابی سفید
  • ایده آل برای بازیکنان باشگاهی و علاقه ­مند به پیشرفت

استادبزرگ انگلیسی "نیل مک دونالد" بازیکنی باتجربه و موفق در عرصه بین المللی است که سابقه مربی گری تعدادی از نیرومندترین بازیکنان جزیره را نیز بر عهده داشته اند. مک دونالد در کسوت نویسندگی نیز شماری از کتابهای ممتاز و برجسته را به رشته تحریر درآورده است.

بخش اول این کتاب به واریانت پیشروی پیاده اختصاص دارد که مراحل ترجمه و نهایی سازی آن تمام شده است. از لینک زیر می توانید فهرست، مقدمه و بخش اول این کتاب را دانلود کنید.

Shirazchess.ir

چگونه در برابر 1.e4 بازی کنم؟
انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶

اصول آخربازی شاه و پیاده در برابر شاه


آخربازی شطرنج پیوسته به عنوان مرحله ی آموزشی شطرنج تلقی می شود. در این مرحله از بازی فرصتهای بی نظیری جهت درک پتانسیل نیروی مهره ها و همچنین جایگاه واقعی آنها در بازی به وجود می آید. با این وجود اغلب افرادی که بیشتر بازی های قهرمانی جهان را پیگیری می کنند به اشتباه این مرحله از بازی را به عنوان مرحله ای قلمداد می کنند که کمتر اتفاق می افتد. در این کتاب نویسنده همه ی این افراد را به مبارزه می طلبد. آقای پاندولفینی به عنوان مدرس خبره ی شطرنج به آموزش اصول و مبانی آخر بازی شطرنج پرداخته و شیرینی درک این مرحله از بازی را به شما می چشاند. 3 فصل اصلی این کتاب (فصل 5، 6 و 7) ترجمه شده است و در این قسمت فصل پنجم که مربوط به آخربازی شاه و پیاده در برابر شاه می باشد همراه با فایل Pgn بازی ها تقدیم میشود. از لینک زیر می توانید این مطلب را دانلود کنید.  

Shirazchess.ir

 

اصول آخربازی شاه و پیاده در برابر شاه
انتشار : ۱۰ شهریور ۱۳۹۷

مهارت در دفاع سیسیلی : واریانت ریشر- راوزر


این مقاله فصل سوم کتاب مهارت در دفاع سیسیلی یکی از آثار ارزشمند دنیای شطرنج نوشته آقای دنی کوپک است. نویسنده ای که یکی از شاخه های سیسلی به نام خود ایشان است. دو فصل دیگر این کتاب جهت فروش قرار داده شده است و این فصل به صورت رایگان در اختیار شما قرار می گیرد. این مقاله را می توانید از لینک زیر دانلود کنید. 

Shirazchess.ir

مهارت در دفاع سیسیلی : واریانت ریشر- راوزر
انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۶

چگونه در شطرنج طرح ریزی کنیم؟


يك جمله ي قديمي مي گويد: بازي كردن بدون طرح، مجازات خواهد شد...

يكي از ارزشمندترين مفاهيم لازم براي يادگيري در شطرنج، توانايي ارزيابي دقيق يك وضعيت و تنظيم يك طرح است. با اين وجود، مهارت طراحي در شطرنج موضوعي است كه اغلب بازيكنان فاقد درك لازم از آن هستند. اين مقاله فرصتي مناسب براي فراگيري مهارت طراحي در شطرنج است. بخشی از این مقاله پیش از این در ماهنامه شطرنج به چاپ رسیده است اما در اینجا می توانید کل مقاله را دانلود کنید. مطلب ارزشمندی است که به صورتی مختصر اما مفید فرایند شکل گیری یک طرح درست را یاداوری می کند! 

از لینک زیر می توانید این مقاله ارزشمند را دانلود کنید. 

Shirazchess.ir

چگونه در شطرنج طرح ریزی کنیم؟
انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۶

ترجمه جدیدترین و بهترین مقالات و کتاب های شطرنج و تامین ابزارهای کاربردی در بهبود سطح شطرنجبازان

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما